نقطه رهایی

جایی برای رفتن

نقطه رهایی

جایی برای رفتن

هر آنچه از روی عشق انجام پذیرد,فراسوی نیک و بد صورت می گیرد.

 نیچه

تعجب ندارد...

با یکی از دوستانم داشتیم به مرکز ارتباط با صنعت دانشگاه می رفتیم .در تابلو راهنما اتاق آن در طبقه چهارم بود.از پله ها بالا رفتیم و به جایی که تابلو زده بود :طبقه چهارم رسیدیم .در اتاق بسته بود و روی در نوشته بود :لطفا به طبقه ی اول اتاق سوم ازانتهای سالن سمت چپ مراجعه شود.یک طبقه آمدیم پایین,به تابلو طبقات نگاه کردیم. طبقه سوم ,طبقه دوم, یک طبقه پایین تر طبقه همکف راهرویی هم وجود نداشت . در یک اتاق باز بود .خانمی پشت کامپیوترنشسته بود و با دقت به مانیتور نگاه می کرد. آرام در زدیم .متوجه ما نشد .با دقت زیاد کلیک کرد.صدایی شبیه صدای انفجار آمد.با ناراحتی زیر لب گفت:اه آخرش این بازی رو یاد نگرفتم.بلند تر در زدیم.گفت :بفرمایید.گفتم:ببخشید طبقه اول اینجاست؟گفت:نه.گفتم ولی ما یک طبقه از طبقه دوم آمدیم پایین .گفت اکثرا این اشتباه را می کنند طبقه ی اول همکفه . من و دوستم به هم نگاه کردیم.گفت:منظورم اینه که طبقه ای که اول به آن وارد می شوید طبقه ی همکفه .گفتم:پس حالا ما طبقه ی همکف هستیم و یک طبقه بالاتر می شود اول درسته؟گفت :بله.تشکر کردیم و در مورد این هم بحث نکردیم که خب این طوری تمام تابلوهای طبقات اشتباه است.به جایی که تابلوی طبقه دوم بود,یعنی طبقه اول رفتیم.نگاه کردم و تعداد درها را از انتهای سالن شمردم.در سوم .در زدیم و وارد شدیم .گفتیم :ببخشید با مرکز ارتباط با صنعت کار داشتیم که گویا باید به اینجا مراجعه کنیم.گفت:نه مطمئنید؟گفتیم:بله طبقه اول, اتاق سوم ,انتهای سالن گفت :آبدارخانه که اتاق حساب نمی شود ,اتاق بغل تشریف ببریدعذر خواهی کردیم و رفتیم اتاق بغل.وارد شدیم .گفتیم :با دفتر ارتباط با صنعت کار داشتیم.گفت:بله دفتر ارتباط با صنعت امروز تعطیل است لطفا شنبه تشریف بیارید

. درجامعه ای که ارزش ها عوض می شوند عوضی ها با ارزش می شوند.

حس بد


 

امروز یه احساس خیلی بدی بهم دست داد...
 

                     ولی من بهش دست ندادم...


                                    خلاصه تو جمع کلی ضایع اش کردم

 

دهکده جهانی

(عکس فریاد پیدا نکردم، خودتون داد بزنید...)

"این همان دهکده ای است که در تلویزیون هایش دختران شش ساله را آموزش جنسی می دهند، همان دهکده ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسان هایی با سر خوک به دنیا می آیند. این همان دهکده ای است که در آن تابلوی « مسیح از ورای ادرار » ماه ها توجهات همه رسانه های گروهی را به خود جلب می کند. این همان دهکده ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع تجاوز جنسی رواج دارد... اما عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای « لاس وِگاس » تابیده است و هم بر حسینیه « دوکوهه » و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟ "

                                                 جمله های پایانی شهید آوینی در مقاله ی انفجار اطلاعات